سورنا

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ

ردپا...

و چه شیرین است...لحظه شماری برای شروع یک سفر از جنس عشق

 

عشق؛ تنهاترین واژه این روزها...

 

بازهم دوکوهه؛ ساختمانهایی که سکوت کردهاند و سند تاریخی حضور مردان بی‌ادعایی شده‌اند که تنها دارایی‌شان عشق بود، آری آنها حضور عشق را در دوکوهه شهادت خواهند داد...

 

حس غربت هنوز هم در رمل‌های فکه یکه تازی می‌کند، فکه؛ زمین تشنه‌ای که غیرت مردان سرزمینم، سیرابش کرده است...

 

می‌ترسم از قدم گذاشتن بر خاک پاک شلمچه؛ آرام قدم بر میدارم، شاید اینجا شهیدی در خون دست و پا زده است...

 

شاید اینجا ردپای حضور مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد...


 

آرام قدم برمیدارم...شاید اینجا سری از تن جدا شده باشد...و با عشق حسین(علیه السلام) جان داده باشد...

آرام قدم برمی‌دارم...شاید استخوانی، پلاکی در اینجا به یادگار باقی مانده باشد...


 

دوباره می‌رویم برای یک شروع دوباره...

 

ادعا نمی‌کنم که همانی شده‌ام که شهدا خواسته‌اند اما تلاشم را کرده‌ام، در حد وجود کم ارزش خودم ایستاده‌ام و دفاع کرده‌ام...گرچه هنوز هم  شرمنده‌ام و گناهکار...اما تا آخر ایستاده‌ام...

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۴
فطرس سورنا

نظرات  (۸)

بسم الله
سلام
و چه سفری است آنجا که چادرت حسابی خاکی می شود...
قلمت پر برکت دوست عزیز
باعث افتخاره به رشق هم سری بزنید

پاسخ:
سلام
اختیار دارید.
چشم، حتما.
خدا رو شکر که نه میوه هامون تموم شد نه راننده خوابید........
کلا قسمت نبود شهید شیم!
اما خدا وکیلی اخراجیا هم به پای ما  نمی رسن؛ شانس آوردیم با هزینه خودمون برنگردوندنمون.  در کل معروف شدیم . اصلا خودمون یه گفتمان جدید در اردو به وجود آوردیم. حاجی رو بگو در رفت از سوال پیچای ما......
و اما در نهایت بازم پرچم گردان یقین بالاست!
۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۲۳ مهرنوش تنهایی

سلام سورنا سردار بزرگ!

خدارو شکر ک زنده ماندی و متحول شدی

جامعه ی اسلامی به تو نیاز دارد

ما باید تا اخر بایستیم تا زمانی ک چشممان ب یوسف زهرا بیفتد

تازمانی ک ولایی هستیم رانندهی هپروت گیر ما نمی افتد

پاسخ:
سلام عزیزم
خوشم میاد در این سفر به وجود ارزشمند من پی بردی!
تا حالا فرمانده به خوبی من دیده بودین؟

سلام

ما یه دو ساعت دیگه حرکت می‌کنیم، فقط اومدم حلالیت بطلبم از کسانی که شاید از حرف و رفتار من ناراحت شدند و دلگیر...

بابت تمام اشتباهات ناخواسته‌ام منو ببخشید و حلال کنید.

خدا رو چه دیدی شاید امسالم یه راننده هپروتی گیر ما افتاد که اگه شب تو جاده بودیم ایشون استراحت بفرمایند و چشم ما به جاده باشه و اگه خدایی نکرده به یه پیچ تاریخی رسیدیم راننده را بیدار نماییم و هدایتشون کنیم یا مثلاً براشون میوه پوست بکنیم و با هزار ترفند هشیار نگه داریم راننده محترم را!!!!!

اگر تصادف کردیم و بار سفر بربستیم بدانید حتماً میوه‌ها و آذوقه‌هایمان تمام شده و راننده صد در صد خواب تشریف داشته...

۱۷ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۳۷ فارغ التحصیل!

سلام

یادمه اولین بار در اردو دانشکده علوم و حدیث ری باهات آشنا شدم...

با بچه ها اومدیم بهت تذکر دادیم که با شیطنتت داری اردو رو بهم میزنی و تو خندیدی و رد شدی...

آخر اردو اومدیم ازت تشکر کردیم که فضا رو عوض کردی و بودنت باعث شد به همه خوش بگذره و یه خاطره خوب برامون به جا بمونه، بازهم مثل همیشه خندیدی...

بچه ها میگفتن تو کلاسی که تو باشی خیلی خوش میگذره... اینکه نمی‌ترسی و نمی‌لرزی از اینکه بلند شی سر کلاس و دفاع کنی و استادها رو به سخره بگیری و با افتخار بگی: من یک بسیجی ام... دوست داشتم مثل تو باشم...

(یه بار این نظر رو گذاشتم و حذف کردی، چرا؟)

پاسخ:
سلام
بنده به تذکر شنیدن عادت دارم(!) اما اینم بگم اگه خندیدم و رد شدم احتمالاً تو دلم ناسزا گفتم، احتمالاً!!!!!!
خیلی خوبه تو یه اردو همه بهشون خوش بگذره و خوشحالم خاطره خوبی براتون باقی مونده.
بچه ها لطف دارند اما من زیاد قابل تعریف نیستم، دعا کنید هیچ‌وقت
نترسم
نلرزم
و مهمتر نلغزم...
با سلام و صلوات امتحانی می باشد تایید نکن
امسال می ترکونیم 
 خیلی خوش خواهد گذشت انشاالله 

پاسخ:
سلام
فقط میگم خدا به خیر بگذرونه اردو امسال و...

اگر عاشق نباشی جز خاک و سنگ و چند تکه آهن رنگ و رو رفته نمی بینی.
اینجا معمولی ترین جای دنیا و در عین حال شگفت انگیزترین زمین است.
ایستادن و ایستاده مردن هنر مردان و زنان سرزمین ماست.

ای کاش هنوز هم در شهادت باز باشد همسنگر..........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی