سورنا

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۱۵ ب.ظ

رهبر

زنگ تفریح به صدا درآمد و بچه‌ها یک به یک کلاس را ترک کردند. مشغول پاک کردن نوشته‌های روی تخته بودم که احساس کردم یکی از بچه‌ها آرام در کنارم ایستاده و منتظر است. تا متوجه نگاهم شد با خنده گفت: خانوم، کمک نمی‌خواید؟ با خنده گفتم دیر رسیدی، تموم شد!

آهسته گفت: خانوم! من یه سوال گوشه ذهنم است...

 با خنده گفتم: بفرمایید در‌خدمتم.

بی معطلی پرسید: اگر دشمن بیاید و بخواهد جان شما یا رهبر را بگیرد، ترجیح می‌دهید جان چه کسی را نجات بدهید؟ خودتان یا رهبر؟ با یقین کامل پاسخ دادم: شک نکن جان رهبر را! با تعجب گفت: خااااااااانوم...!؟؟

از اینکه حدود 20 دقیقه باهم صحبت می‌کردیم تا به جواب برسیم بگذریم... از نگاه‌های پرسوالش بگذریم... از زبان شیرین کودکانه‌اش با روحیه مردانه‌اش بگذریم... در پایان با کنجکاوی پرسیدم: حالا اگر دشمن بیاید و بخواهد جان ما یا رهبر را بگیرد، به نظر شما باید جان چه کسی را نجات بدهیم؟

با خنده کودکانه‌ای گفت: رهبر!

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۱۵
فطرس سورنا
پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۲۴ ب.ظ

امان از دست...

چندبار به سمت قلم و کاغذ رفتم که شروع کنم به نوشتن، به گفتن... اما پشیمان شدم. با خودم در جدال بودم که نکند از روی یه ناراحتی زودگذر شروع به نقد کردن رفتار عده‌ای کنم و بعد این نقد درون گفتمانی از نظر برخی تخریب و تضعیف محسوب شود اما به نظرم امروز وقت حرف زدن است...

من نمی‌دانم عده‌ای از دوستان هم جبهه‌ای ما به کدام هنر نداشته خودشان افتخار می‌کنند؟

با چه اجازه‌ای انگشت اشاره خود را به نشانه، خطابی توهین آمیز به سمتی نشانه می‌روند و شروع به شماتت می‌کنند؟ برخی ارزش‌ها، باورها و اعتقادات یک ملت را مصادره می‌کنند و یک حلقه بسته‌ای ایجاد و لحظه به لحظه فضا را تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌کنند و کم کم تعامل با اقشار مختلف مردم را قطع  و مانند کبک سرشان را زیر برف می‌کنند! معلوم نیست تا کی می‌خواهند با یک نگاه یا برخورد، بهشتی یا جهنمی بودن افراد را تعیین کنند؟

این حرفها، حرفهای دیروز و امروزم نیست بلکه سالهاست رفتار انحصارگرایانه بعضی دوستان مرا با قوانین نانوشته جدیدی آشنا کرده است.

در دوره دانشگاه، در سر کلاس برخی استادها که به بهانه آزادی بیان همه چیز را به سخره می‌گرفتند و گستاخانه شروع به هتاکی می‌کردند، بلند می‌شدم و در حد توان خودم شروع به دفاع می‌کردم... کلاس تمام می‌شد و حالا نوبت شنیدن حرف از خودی‌ها بود(ما هم از خودی حرف می‌شنویم، هم از غیرخودی) که چرا شأن چادر را زیر سوال بردم و کاری کردم که نامحرم صدایم را شنیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (انگار بلند شدم...) و چرا ساکت سرجای خودم ننشستم و با متانت رفتار نکردم تا تنها نظاره‌گر هرزه‌گویی‌های یک وطن فروش باشم و در بهترین حالت ممکن همان دوستان شماتت کننده در مقابل حرفهای استاد، آهسته زیر لب زمزمه می‌کردند: استغفرالله!!!(واقعاً خسته نباشند.) اما من زمزمه کردن را نیاموخته بودم و مسلمانی خودم را فریاد می‌زدم. بچه‌های دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی به خوبی با جو حاکم بر آنجا آشنایی دارند، بحث ما در کلاس‌ها، دفاع از ولایت فقیه نبود بلکه باید ثابت می‌کردیم که امام حسین (علیه السلام) شورشی نبوده است و...

بله دوستان به اصطلاح خر حزب اللهی؛ آفرین به شما که ساکت می‌نشینید تا شأن و منزلت یه بانوی... را نشان دهید!

آفرین که صدایتان را نامحرم تا کنون نشنیده!

هر چه شما بیشتر سکوت کنید ما باید بلندتر فریاد بزنیم و اینگونه بهشت بر شما واجب می‌شود و کفه گناهان ما سنگین تر...

در حدود این پنج سالی که با این جماعت مذکور آشنا شده‌ام باید اعتراف کنم که جز ریا و تزویر مشخصه دیگری نیافتم،

حیف عنوان حزب اللهی !

کلاً عادت کرده‌ام؛

 به سلام‌های بی جواب( البته تا جایی که بنده کم سواد می‌دانم، سلام کردن مستحب و جوابش واجب است.)

به شنیدن حرفهای تلخ، البته موقع کربلا و مکه رفتن خوب حلالیت می‌طلبند اما وقتی می‌آیند باز همه چیز تکرار می‌شود!

به سنگینی نگاه‌هایشان( به خاطر شیطنت‌ها و خنده‌های گروهی*، ما، البته!!! خب مهربون‌ترهم میشه تو این موقعیت‌ها برخورد کرد،  خوبه ما هم مثل گونی سیب‌زمینی نشستن شما رو مسخره کنیم یا....)

بله دوستان شما و هم فکرانتان باید تا آخرت شرمنده حرفهای بدون عمل خود باشید، شما فقط حرف زدن و بیرون گود نشستن را خوب بلد هستید و ریا کارید و در پشت ریش و تسبیح و چادر خود پنهان می‌شوید و در میدان نبرد یا غایب هستید یا زن صفت وارد می‌شوید و بویی از مردانگی و جوانمردی نبرده‌اید.

یک بار فقط یک بار بر سر سجاده نمازتان بنشینید(ماها که اهل نماز و... نیستیم!!) و فکر کنید با حرفهایتان دل چند نفر را شکسته‌اید؟ چند نفر را از دین زده کرده‌اید؟ دین را به چند نفر اشتباه معرفی کرده‌اید؟ بنا به فرموده رهبری، جذب حداکثری کرده‌اید یا حداکثر تلاش خودتان را  برای دفع افراد کرده‌اید؟

من وقتی وارد جمع شما شدم غریبه بودم و ناآشنا و... نشانی از مهمان نوازی ندیدم... اما این رسم دین داری نیست...

"همه حرف خوب می‌زنند، اما کی خوبه این وسط؟ بد و خوبش با شما، ما که رسیدیم ته خط!"

پ.ن: نگران نباشید بچه‌ها، گزارش رفتن به جشن تولد دکتر سلام رو ندادم!

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۲۴
فطرس سورنا